شوکهای پیدرپی قیمت دلار و طلا به معیشت مردم
به گزارش خط بازار؛ در ۱۶ روز گذشته دلار، طلای ۱۸ عیار و سکه امامی رشد قیمتی قابل توجهی را تجربه کردند، این جهش ۱۶ روزه فقط بالا رفتن سه عدد نبود؛ یک مکانیسمِ تعلیق ساخت.
با هر رکورد جدید، ایرانی ها بین دو ترس گیر کردند: ترس از تصمیم غلط، و ترس از تصمیم نگرفتن. و همین دوگانه، هزینه تولید کرد؛ از کوچک شدن سفره و حذف برخی نیازهای اساسی تا عقب افتادن خریدهای ضروری و قفل شدن سرمایههای کوچک در داراییهایی که گاهی به نیتِ فرار از تورم خریده میشوند.
جوانان امروز شاغلاند، اما زیر خط فقر نفس میکشند؛ نسلی که درآمد دارد اما آینده ندارد. در شهری که اجارهخانه از حقوق ماهانه پیشی میگیرد، «کار کردن» دیگر مترادف «زندگی کردن» نیست.
از ۶ فروردین ۱۴۰۴ تا ۸ آذر ۱۴۰۴، بازار طلا و ارز مسیر نوسانی را طی کرد؛ مسیری فرسایشی اما آهسته. در این بازه نزدیک به ۹ ماهه، قیمت ارز افزایشی ۱۰ هزار و ۵۸۰ تومانی را تجربه کرد؛ افزایشی که اگرچه برای بسیاری سنگین بود، اما تدریجی بود و بهمرور در محاسبات مردم جا افتاد.
در آن مقطع، دلار در محدوده ۱۰۵ هزار تومان بود که بهعنوان یک سقف جدید و یک کانال تازه شناخته میشد؛ عددی که بازار بهتدریج و البته اجبارا با آن کنار آمده بود.
طلای ۱۸ عیار نیز در همین بازه رشد ۴۸ درصدی را ثبت کرد و سکه امامی هم، همراستا با طلا و دلار، افزایش ۳۷.۱۸ درصدی داشت. مردم عادت کرده بودند به افزایش و کاهشهای نوسانی، نه به جهش ناگهانی.
اما معادلات ناگهان از ۸ آذر تا پایان ۲۴ آذر هر روز رقم جدیدی را تجربه کرد؛ آنچه در طول ماهها اتفاق افتاده بود، حالا در کمتر از سه هفته تجربه شد. این جهش ۱۶ روزه فقط بالا رفتن سه عدد نبود.
در این بازه کوتاه، دلار با رشد مثبت ۱۳.۱ درصدی، طلای ۱۸ عیار با افزایش ۱۶.۹۶درصدی و سکه امامی با رشد ۱۷ درصدی، از بازدهیهای یکرقمی در ماه عبور کردند و به محدوده بازدهیهای دو رقمی رسیدند؛ بازدهیهایی که تا پیش از این، حاصل چند ماه یا حتی نزدیک به یک سال نوسان بود.
همین تغییر ناگهانی سرعت، رفتار مردم را بههم ریخت. همین دوگانه، هزینه تولید کرد؛ هزینهای که هم در تابلوی صرافیها دیده میشود و هم در نمودارهای رنگی بازار و آرام و مداوم در زندگی روزمره مردم نشسته است؛ از حذف برخی کالاهای ضروری تا کوچک شدن سفره و عقب افتادن خریدهای روزمره و قفل شدن سرمایههای کوچک در داراییهایی که فقط به نیتِ فرار از تورم خریداری میشوند.

بازارِ معلق؛ جایی که همه منتظرند، اما کسی نمیداند منتظر چیست
این روزها بازارها حالتی شبیه سکوت قبل از طوفان دارند؛ نه آرام هستند، نه شلوغ. فروشندهها قیمت را بالا میبرند، اما دستشان برای فروش جلو نمیرود. هر فروش، بهمعنای یک ریسک تازه است: «اگر امروز بفروشم و فردا نتوانم با همین پول جایگزین کنم چه؟ همین تردید، انبارها را پر نگه میدارد و ویترینها را خلوت.»
نسلی که صبحها سر کار میرود و شبها با سفرهای کوچکتر برمیگردد، حالا به «شاغلِ فقیر» تبدیل شده است.ایمانی جاجرمی هشدار میدهد این مسیر، اگر اصلاح نشود، میتواند کشور را به سمت «قحطی » ببرد؛ قحطیای که نه نبود کالا، بلکه نبود توان خرید است.
خریدارها هم دستکمی ندارند. میآیند، قیمت میپرسند، گوشیشان را درمیآورند و نرخ دلار را چک میکنند، اما خرید نمیکنند. انگار هر خرید، یک تصمیم سرنوشتساز شده است. یکی میگوید «صبر کنیم شاید ارزاون بشه»، دیگری میگوید «اگه نخریم، گرونتر میشه». نتیجه، بازاری است که در آن همه حضور دارند، اما معامله کم است؛ بازاری که بیشتر شبیه محل تردید است تا محل دادوستد.
سفرههایی که آرام کوچک میشوند، بیآنکه کسی اعلام کند
هیچکس صبح بیدار نمیشود و تصمیم نمیگیرد سفرهاش را کوچکتر کند. این اتفاق آرام میافتد، بیسروصدا و تدریجی. اول کیفیت پایین میآید، بعد تنوع، و در نهایت حجم. خانوادهها دیگر درباره حذف بعضی اقلام حرف هم نمیزنند؛ فقط دیگر در سبد خریدشان نیست.
یکی از کاربران شبکههای اجتماعی نوشته بود: «ما گرونی رو اول از یخچال خونه خودمان میفهمیم، نه خبرها.» وقتی بخش بزرگی از درآمد صرف هزینههای ثابت میشود، هر جهش قیمتی، مستقیماً به سبد خوراک فشار میآورد. سفره کوچکتر میشود، اما مهمتر از آن، حس امنیت غذایی است که ترک برداشته است.
برای تسکین درد تصمیم درمانی نیست چون…
در این فضا، درمان هم وارد منطقه خاکستری میشود. نه حذف کامل، نه انجام بهموقع. آدمها درد را تحمل میکنند، چون نمیدانند اگر امروز هزینه کنند، فردا از پس چه چیزی برنمیآیند. قیمت دارو، آزمایش، خدمات پزشکی و حتی ویزیتها آنقدر ناپایدار شده که تصمیمگیری را سخت کرده است.
سعید، کارمند یک شرکت خصوصی، میگوید: «دکتر گفت یه آزمایش ساده است، ولی هزینه رو که پرسیدم. همونجا مکث کردم. نه اینکه نخواستم، ترسیدم.» این مکثها و تردیدها در آمار رسمی هیچ جایی ندارند اما درست وسط زندگی روزمره مردماند.

از لوازمالتحریر تا پوشاک، خرید کردن دیگر کار سادهای نیست
در بازار کالاهای مصرفی از لوازمالتحریر گرفته تا پوشاک و… نشانههای این تعلیق واضحتر است. خانوادهها خرید را به حداقل میرسانند و فروشندهها هم با احتیاط قیمت میدهند. دیگر کمتر کسی با اطمینان میگوید «این قیمت قطعی است». همه میگویند «فعلاً.»
یک فروشنده لوازمالتحریر میگوید: «مادرها میان قیمت دفتر رو میپرسن، بعد میگن بذار ببینیم هفته دیگه چی میشه.» هفته بعد اما معمولاً ارزانتر نیست. همین چرخه تردید، باعث میشود خریدهای ضروری هم به تعویق بیفتد و فشار به خانوادهها بیشتر شود.
طبقه متوسط؛ بیشترین فشار، کمترین ابزار
طبقه متوسط در این میان، بیشترین فشار را تحمل میکند. این طبقه هنوز چیزی برای از دست دادن دارد، و همین باعث میشود هر تصمیمی پرریسک بهنظر برسد. پساندازهای کوچک، بهجای اینکه به کیفیت زندگی اضافه شوند، تبدیل به سپر دفاعی میشوند؛ سپری در برابر تورمی که هر روز تهدیدش حقیقیتر میشود.
برای بسیاری از این خانوادهها، خرید سکه یا دلار نه به امید سود، بلکه از سر ترس است. ترس ازجا ماندن. پولی که میتوانست خرج آموزش، تفریح یا آرامش شود، قفل میشود. این یعنی رشد بازار داراییها، لزوماً بهمعنای رفاه بیشتر نیست؛ گاهی فقط نشانهی اضطراب بیشتر است.
زندگی در حالت تعلیق
در نهایت، این جهشهای ۱۶ روزه فقط قیمتها را بالا نبردند؛ زندگی را معلق کردند. مردم نه مطمئناند بخرند، نه مطمئناند نخرند. نه میتوانند برنامهریزی کنند، نه میتوانند بیخیال شوند. بازارها شاید رشد کرده باشند، اما هزینه این رشد، در جای دیگری پرداخت میشود؛ در ذهن، در سفره، در سلامت و در کیفیت زندگی.
این همان جایی است که اقتصاد از صفحه گزارشها بیرون میآید و مستقیم با زندگی مردم گره میخورد؛ جایی که هر عدد، یک تصمیم، و هر تصمیم، یک نگرانی تازه میسازد.
منبع: اقتصادنیوز