ماجرای خواندن نوحه «ای ایران» در محضر رهبر انقلاب

حاج محمود کریمی مداح اهل بیت در گفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مرثیه‌خوانی در مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی در حضور رهبر انقلاب و ماجرای خواندن نوحه «ای ایران» روایتی را بیان کرده است.
کد خبر : 114438
تاریخ انتشار :دوشنبه 16 تیر 1404 - 0:22
به گزارش خط بازار؛ حاج محمود کریمی مداح اهل بیت در گفت‌وگو با پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از مرثیه‌خوانی در مراسم عزاداری شب عاشورای حسینی در حضور رهبر انقلاب و ماجرای خواندن نوحه «ای ایران» روایتی را بیان کرده است.
کریمی آن شب را چنین روایت می‌کند: شب عاشوراست؛ هم حزن و اندوه شب عاشورا را داریم و هم نشاط زیارت حضرت آقا و حالی که در جامعه افتاده است. پس از آخرین پیام حضرت آقا، مردم ایشان را ندیده بودند و دلشان گرفته بود.امشب که مشرف شده بودیم، خودم کمی خسته بودم، دل‌درد شدیدی داشتم و عرق سردی روی پیشانی‌ام نشسته بود. کنار منبر نشستم؛ هنگامی که به مردم نگاه کردم، گویا همه دمغ بودند و درونم صدایی می‌گفت که امشب خبری خواهد شد.در راه، به سوی حسینیه امام خمینی (ره) می‌رفتم و در دل دودمه می‌ساختم که اگر حضرت آقا در هنگام روضه تشریف آوردند، بتوانم این فرمان را به گونه‌ای به دست بگیرم تا مردم با نوحه و سینه‌زنی حال دلتنگی خود را ابراز کنند.نشسته بودم و آقای عالی روی منبر در حال سخنرانی بودند که ناگهان، در حالی که مشغول مرور اشعارم بودم، مشاهده کردم مردم یکباره بر پا خاستند. ابتدا گمان کردم آقای عالی نام مبارک حضرت امام زمان (روحی فداه) را به زبان آورده‌اند، اما دیدم همه متحیر شدند و شروع به ولوله و شعار دادن کردند.آنجا بود که فهمیدم حضرت آقا تشریف آورده‌اند.
آقا را که زیارت کردم، ناخودآگاه به اطرافیانم داد می‌زدم که «می‌آیند.» سپس روی نرده ایستادم و چند بار صدا زدم. دیدم مردم پاسخ می‌دهند؛ عده‌ای گفتند، اما بیشترشان در حال ابراز احساسات خود نسبت به رهبر انقلاب بودند.به خود گفتم: حالا که اینجا ایستاده‌ام، پس از مدت‌ها آقا را از نزدیک ببینم. خود را کشاندم و انگار بال درآوردم؛ یعنی معنای بال درآوردن را امشب فهمیدم.وقتی نشستم، آقا که روبرویم بودند نگاهی به من انداختند و مرا دیدند. با انگشت اشاره کردند که «بیا.» ابتدا گمان کردم در حال احوالپرسی با من هستند، اما وقتی دقیق‌تر نگاه کردم، فهمیدم ایشان از من می‌خواهند که نزد ایشان بروم.آمدم و مقابل ایشان نشستم. ایشان لطف بسیاری کردند و مرا بوسیدند. من هم دست ایشان را بوسیدم. سپس فرمودند: «برنامه‌هایتان را مشاهده می‌کنم، نوحه‌های ای ایران شما خیلی عالی بود.»
آقا به من فرمودند: «خسته می‌شوی.» در پاسخ گفتم: «آقا، ما برای شما می‌میریم؛ خستگی چه معنایی دارد؟ چشم.»از ایشان اجازه گرفتم و گفتم: «آقا، اجازه هست اینجا بنشینم؟» فرمودند: «بفرمایید.»البته اشتباه کردم و یک متر آن طرف‌تر نشستم، در حالی که باید دقیقاً نزد ایشان می‌نشستم.به آقای عالی هم گفتنم که گویی پس از آمدن آقا بر ایشان وحی نازل شده بود؛ چند دقیقه آخر منبر واقعاً طوفانی و بسیار زیبا بود.
روضه که خواندم، تمام شد و برگشتم. دوباره در جمعیتی که در حاشیه اطراف آقا ایستاده بودند حاضر شدم. آقا دوباره مرا دیدند و اشاره کردند «بیا.» نزد ایشان رفتم، ایشان من را بغل کردند و گفتند: «خیلی عالی بود؛ فقط یادت باشد، یک عدد ایران ای سرای امید به من بدهکاری.» الحمدلله رب العالمین.بعد که بیرون آمدم، مردم به هوای اینکه آقا مرا در آغوش گرفته‌اند، همه ابراز محبت می‌کردند. حال همه خوب شده بود و حال و هوای جمع کاملاً عوض شده بود. مردم واقعاً مردم عجیبی‌اند.شنیدم در شهرها همه خوشحال‌اند. خوشحالم که حضرت آقا را دیدند و دست‌های عزاداری‌شان هنوز گرم است. ان‌شاءالله امام حسین سایه‌شان را از سر ما کم نکند و خدا امام زمان ما را به ما برساند.من امروز به خودم گفتم: ببینید دیدن آقا چه هیجانی دارد، دیدار امام زمان (روحی فداه) چه هیجانی دارد. خدا ما را در رکاب حضرت قرار دهد.
منبع: فارس
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

css.php