از ترندسازی تا ترندخواری در سریال‌ها

زمانی نه چندان دور، کافی بود یک شخصیت تلویزیونی جمله‌ای بگوید تا آن عبارت، وارد زبان مردم شود. از «نه غلام!» گرفته تا «اُفتاد؟»
کد خبر : 107218
تاریخ انتشار :پنجشنبه 25 اردیبهشت 1404 - 12:29

بع گزارش خط بازار؛ سریال‌ها فقط سرگرم‌کننده نبودند؛ آن‌ها به زبان ما شکل می‌دادند و ناخودآگاه، فرهنگ را در تار و پود کلاممان می‌بافتند.

در سال‌هایی نه‌چندان دور، این تلویزیون بود که به «زبان مردم» را شکل می‌داد. صداوسیما، به‌ویژه در قالب سریال‌های طنز و خانوادگی، توانسته بود دیالوگ‌هایی را وارد زبان محاوره جامعه کند که گاه بیش از هر پیام رسمی‌ای، در ناخودآگاه جمعی مردم جا باز می‌کرد. اما حالا، با رشد فضای مجازی و گسترش پلتفرم‌های وایرال‌ساز، این رابطه برعکس شده است؛ این روزها تلویزیون برای دیده شدن، گویی ناچار است از زبان مردم اقتباس کند؛ زبانی که دیگر در اینستاگرام شکل می‌گیرد، نه در اتاق‌های نویسندگان سریال.
«نه غلام!»؛ از قاب تلویزیون تا گفتار روزمرهیکی از ماندگارترین نمونه‌های دیالوگ‌سازی، سریال زیر آسمان شهر بود؛ جایی که شخصیت «خشایار مستوفی» با بازی حمید لولایی و تکرار جمله معروفش «نه غلام!» توانست دیالوگی را به زبان مردم اضافه کند که هنوز هم در شوخی‌های روزمره شنیده می‌شود.کارکرد فرهنگی این سریال اما فراتر از یک دیالوگ بود؛ داستان در یک آپارتمان جریان داشت و همسایه‌ها از طبقات مختلف جامعه بودند؛ از کارمند ساده و دکتر گرفته تا راننده و کاسب جزء. این سریال، مدلی از زندگی شهری را ارائه می‌دهد که در آن، با وجود اختلاف‌ها همدلی و همراهی هم وجود داشت. زیر آسمان شهر نگاهی واقع‌بینانه و در عین حال امیدوارانه به زندگی مشترک در دل جامعه داشت تا این حس را القا کند که با نگاه و کار جمعی مشکلات حل می‌شود.
«چرا قیمه‌ها رو می‌ریزی تو ماستا؟»؛ شوخی یا نقد اجتماعی؟در خانه‌به‌دوش، این دیالوگ معروف با بازی عالی حمید لولایی، فقط یک شوخی نبود. این سریال روایت مردی بود که درگیر مشکلات اقتصادی‌ست، اما خانواده‌ او را رها نمی‌کنند. آن‌ها با تمام فشارها، به ارزش خانه و خانواده وفادار می‌ماندپیام پنهان سریال ساده اما مهم بود؛ حتی در اوج بحران مالی و بی‌پولی، اگر خانواده کنار هم بمانند، می‌توانند دوباره گرمای زندگی را بسازند. طنز سریال، پوششی بود برای بازنمایی دردها و ایستادگی‌ها.
«اُفتاد؟»؛ زبانی برای تهدید، اما پر از امیددرام خانوادگی ستایش با بازی داریوش ارجمند در نقش «حشمت فردوس» و دیالوگ تهدیدآمیزش «اُفتاد؟» تبدیل به یکی از نمادهای زبان تلویزیونی شد. اما در ورای این چهره سخت و مقتدر، داستانی از تحول و امید جریان داشت.ستایش، زنی مستقل بود که با سختی‌های بسیار، روی پای خود ایستاد و در پایان حتی پدرشوهرش با تمام مخالفت‌هایی که با او داشت به انتخاب‌های او ایمان آورد و کسب‌وکار 60 ساله خود را به او سپرد. این سریال پیام روشنی داشت؛ زنان می‌توانند ستون خانواده باشند، حتی اگر کل ساختار سنتی در برابرشان باشد.
«قمپز»، «آمپاس» و صدای طبقه متوسطفراموش نکنیم که تکیه‌کلام‌ها فقط برای خنداندن نبودند؛ گاهی در دل یک جمله طنز، نقدی اجتماعی هم پنهان بود. مثلا دعای طنزآمیز فیروز مشتاق در «دودکش» که با «قمپز» و «لغز» و «آمپاس» آمیخته شده بود، درواقع بازتابی از گرفتاری‌های طبقه متوسط شهری بود که بین قسط و اجاره و بدهی گیر کرده بودند. سریال‌هایی از این جنس، بی‌آنکه مستقیم شعار بدهند، توانستند دردهای مردم را در زبانشان جا بدهند و کنار هم بودن را بار دیگر معنا کنند.
«نورالدین» و هویت قومیسریال نون خ نیز با لهجه و زبان محلی‌اش، توانست جای خودش را در دل مردم باز کند. دیالوگ‌ها و شخصیت‌هایی چون نورالدین، به بازنمایی آداب و رسوم اقوام ایرانی پرداختند. تکیه‌کلام‌هایی مثل «کاک نورالدین، گِه‌ڵک باشی!» فقط شیرین‌زبانی نبود، بلکه بازتاب فرهنگی یک منطقه بود.این سریال نشان داد اگر سریال‌سازان به فرهنگ بومی رجوع کنند، می‌توانند زبان مردم را بسازند، نه فقط از زبانشان اقتباس کنند. . زبان کردی در این سریال، نه مانعی برای فهم، بلکه پلی برای پیوند فرهنگی بود
«چرا من؟»؛ از دل سریال به دل جامعهیکی از نمونه‌های درخشان تأثیر دیالوگ بر فرهنگ عمومی، نقش «حبیب» در سریال لیسانسه‌ها با بازی هوتن شکیبا بود. حبیب با کت‌وشلوار و کتانی‌اش، جوک‌های بی‌مزه‌ و اداهای اغراق‌آمیزش، نماینده بخشی از جامعه‌ای بود که می‌خواست دیده شود. تکیه‌کلام معروفش «چرا من؟!» همراه با ژست خاصی که با دستانش به خود اشاره می‌کرد، تبدیل به گفتار روزمره بسیاری از مخاطبان شد.اما فقط حبیب نبود که زبان مردم را فتح کرد. «دکتر مهاجر» با بازی بیژن بنفشه‌خواه، یکی دیگر از همان شخصیت‌هاست که دست‌های بازش و جمله‌ی «سپاس» در ذهن مخاطبان حک شد. بفشه‌خواه در این رابطه می‌گوید؛«مردم من را می‌بینن، همان ژست را می‌گیرن و سپاس می‌گویند.»
از زبان‌سازی تا زبان‌بازیدر تلویزیون امروز، شخصیت‌ها گاهی در یک قاب ظاهر می‌شوند و فراموش می‌شوند. اما در دوران اوج سریال‌سازی، نویسنده‌ها می‌دانستند که یک دیالوگ ماندگار، می‌تواند بیشتر از ده اپیزود شخصیت‌پردازی کند.مثلاً کافی بود کسی اشتباهی لفظی کند تا لقب «مجید دلبندم» بگیرد. یا یک «نه غلام!» بگوید تا همه بفهمند منظور چیست. این دیالوگ‌ها، تنها برای خنده نبودند؛ گاه حامل نقد اجتماعی، هویت فرهنگی و امید به تغییر بودند.تلویزیون، زبان‌ساز استاینکه سریال‌ها بتوانند با مخاطب عام ارتباط بگیرند، نقطه‌قوت است. اما اگر مسیر فقط از «تکرار ترندهای فضای مجازی» عبور کند، چیزی به نام «هویت فرهنگی» از دست خواهد رفت.هنوز هم کاراکترهایی چون نورالدین یا خشایار مستوفی نشان می‌دهند که اگر تلویزیون گوش شنوا داشته باشد، می‌تواند زبان مردم را بسازد؛ زبانی که مردم از تلویزیون بیاموزند، نه صرفاً از وایرال‌های اینستاگرامی.
منبع: فارس
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

css.php